مستندمسابقه خانه ما

جناب سرهنگ به عنوان افسر بازنشسته ارتش، مهربون ترین و بازیگوش ترین نظامی ایه که می تونین تصور کنین.

مدیریت این همه انرژی و انگیزه و جنب و جوش خانوادگی، احتیاج به یه رئیس جدی و سختگیر داره که نذاره شیرازه ی کار از دست بره، البته خانم سلیمی که کار با سلاح گرم رو هم بلده، ابدا مامان عصبانی و بداخلاقی نیست، اما از مربی گری تمرینات ورزشی ش معلوم بود که همیشه زیرچشمی حواسش به همه خانواده هست.

سعید هم یه «پسر کو ندارد نشان از پدر» واقعیه. معلم شیمی و زیست شناسی ای که حاضر شد با دایره زنگی و لباس قرمز و صورت زغالی حاجی فیروز، کنار بساط دستفروشی مامان و بابا از خودش حرکات موزون در کنه.

ملیکا دختر ته تغاری و قند عسل بابا هنوز نتونسته با ترشی های مار و عقرب و رتیل داداشش از در رفاقت در بیاد اما غیر از اون، حتی موقع آتیش بازی مهمونی هم به عنوان معاون اول آقای شیمی دان و زیست شناس، کنارش حی و حاضر و آماده بود.